وهم سبز -2004


2004     «وهم سبز»

 شور و هیجان و نیز دلتنگی های زمانی که در افغانستان زندگی و کار می کردیم، فرصتی کم نظیر بود که شعر فروغ را  چون سایه ای همیشه در کنارم داشته باشم. سرانجام بعد از گذشت چندین سال، در سال ۲۰۰۴در آلمان، پنج شعر او را بی هیچ مقدمه ای جلوی مجید گذاشتم و گفتم: این شعر ها رو برای من کارگردانی کن! باحیرت نگاهم کرد. فقط پرسید: بازی سُلو؟ گفتم آره. فکر می کنم همان لحظه غوغای نمایش در ذهنش آغاز شد. مقدمه ی زیبائی برای کار نوشت وبا همان، راه ورود به اپیزودهای شعری را هموار کرد. اکنون در سال ۲۰۲۴، یعنی بیست سال بعد از آن روز، هنوز هم آن را در رپرتوارمان داریم و گاهی کامل و گاهی تنها یک قطعه ار آن را به شکل اپیزود مستقل اجرا می کنیم – اجرا می کنم.

در سال ۲۰۱۸، در مراسم اولین سالمرگ مجید هم، قطعه ی «واین منم، زنی تنها، در آستانه ی فصلی سرد» را برای مهمانان بی شماری که مهربانی کرده و برای دیدار و ابراز همدردی به سالن تئاترآمده بودند اجرا کردم.

 یادگاری است ماندنی از مجید و درک هنری والایش.

بهرخ


بروشور


نگاهی به تولید


گزارش